جون مولاى ابوذر كه غلامى سياه بود شرفياب حضور سيّدالشهدا گرديد و اذن جهاد طلبيد.

آن حضرت فرمود: به هر جا كه خواهى برو؛ زيرا تو با ما آمده اى براى طلب عافيت ، چون قدم در ميدان جنگ نهادى حالا در راه ما خود را در آتش بلا ميفكن .

 جون عرض ‍ نمود: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ! من در زمان خوشى و هنگام آسايش ، كاسه ليس ‍ خوان نعمتت بودم اكنون كه

هنگام سختى و دشوارى است چگونه توانم شما را تنها گذاشته و بروم؟! به خدا سوگند كه رايحه من بد و حَسَبم پست و رنگم سياه است ، اينكه بر من منّت گذار تا من نيز اهل بهشت شوم و رايحه ام نيكو و جسمم شريف و روى من هم سفيد گردد. به خدا كه هرگز از خدمت شما جدا نشوم تا آنكه اين خون سياه خود را با خونهاى شما مخلوط نسازم .

 سپس همچون نهنگ خود را به درياى لشكر زد و جنگ نمايان بود كه تا به امتياز خاص شهادت ممتاز و مرغ روحش به ذُرْوه اَعْلى پرواز نمود.

 به نقل از لهوف امام بر بالین او آمد و فرمود: « خدایا چهره او را سپید و بوی او را خوش گردان و با نیکان محشورش فرما و میان او و محمد و آل آشنایی آور. »

 از امام زین العابدین نقل شده که فرمود: « مردم پس از عاشورا در میدان جنگ حاضر شده و شهدا را دفن می کردند و جنازه جون را بعد از ده روز در حالیکه بوی مشک از آن بر می خاست پیدا کردند رضوان خدا بر او باد »

 

به نقل از فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام



نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س)، حسين (ع) كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: ((خداوند به من خواهرى عطا كرده است )). پيامبر(ص) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع) پرسيد: ((براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟)).< p/> پيامبر(ص) فرمود: ((اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.))

تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خدا (ص) از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض ‍ كرد: ((اين دختر (زينب ) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.))

پيامبر (ص) گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينب (س) نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بيان كرد.

حضرت زهرا (س) پرسيد: ((اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س) گريه كند كيست ؟ پيامبر اكرم (ص) فرمود: ((پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع) گريه مى كند)) - الخصائص الزينبيه ، ص 155 ناسخ التواريخ زينب (س) ص 47


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

زينب كبرى (س) روز پنجم جمادى الاول سال 5 يا 6 هجرت در مدينه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسول خدا (ص) رسيد. رسول خدا (ص) براى ديدار او به منزل دخترش ‍ حضرت فاطمه زهرا (س) آمد و به دختر خود فاطمه (س) فرمود:

((دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برايم بياور تا او را ببينم )).

فاطمه (س) نوزاد كوچكش را به سينه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پيامبر (ص) فرزند دلبند زهراى عزيزش را در آغوش كشيده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ريختن كرد. فاطمه (ص) ناگهان متوجه اين صحنه شد و در حالى كه شديدا ناراحت بود از پدر پرسيد: پدرم ، چرا گريه مى كنى ؟!

رسول خدا (ص) فرمود: ((گريه ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصيبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند)).در آن دقايقى كه آرام اشك مى ريخت و نواده عزيزش را مى بوسيد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خيره خيره مى نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود: ((اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر كسى كه بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسين گريه كند)).


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

 

سخنان ایت الله بهجت در مورد زیارت

 

گروه سوم امام را حی ناظر و قادر می دانند.امام عین الله ناظر است.مومن خدا را حاظر می داند واسطه خدا را هم حاظر می داند.عینک داشته باشیم و ببینیم.مومن می فهمد امام زنده است ناظر است قادر و مقتدر است.ائمه علیه السلام حاظرند!می بینند!جواب می دهند.اینها ممتاز هستند از ملائکه بالاتر هستند.التفات ما کم است!حرم می رویم ومی اییم فکر می کنیم کسی ما را ندیده است؟ملائکه از ما غافل نیستند.ما را می بینند!زمانی که به کربلا مشرف می شویم.استاد ما از عیال اول خود اولاد نداشت.از من خواست به رفیقم بگوییمکه چه موقع خداوند به او فرزند عطا می فرمایید.رفیق ما احضار ارواح را می دانست.و با تعدادی از طایفه جن ها ارتباط داشت.دونفر از اینها خادم امام حسین (ع)بودند.او با این دو نفر تماس گرفت وبه من گفت تا ماه مبارک رمضان اینده صاحب فرزند می شوند و چنین شد.یکی از دوستان من به نام اقا میرزا عباس در مورد اینده تحصیلی خود سوال کرد.رفیق من با ان دو نفر از مامور در حرم امام حسین تماس گرفت.پاسخ دادند"همان کسی که وارد حرم امام حسین (ع)می شود و اذن دخول می گیرد دوبارحضرت را زیارت می کند.یک بار از طرف خودش و یکبار به نیابت زیارت می کند.به او بگویی اگر به نجف برود مجتهد می شود.

زیارت شما قلبی باشد.در موقع ورود اذن دخول بخوانید.اگر حال داشتید به حرم بروید.هنگامی که از حضرت رضا اذن دخول می طلبید و می گویید"ادخل یا حجه الله"به قلبتان مراجعه کنید وببینید در ان تحولی به وجود امد و تغییر یافت؟اگر تغییر در حال  شما بود حضرت رضا به شما اجازه ورود داده است.اذن دخول حضرت سید الشهدا گریه است اگر اشک امد امام حسین (ع)اذن  دخول داده است و وارد شوید. اگر حال داشتید به حرم وارد شوید.اگر هیچ تغییری در حال شما به و جود نیامد ودیدید حالتان مساعد نیست بهتر است به کار مستحب دیگری بپردازید.سه روز روزه بگیرید و غسل کنید وبه حرم بروید ودوباره از حضرت اذن دخول بخواهید.زیارت امام رضا (ع)بالاتر است چرا که به زیارت امام حسین (ع)بسیاری از مسلمانان می روند.ولی به زیارت امام رضا فقط شیعیان اثنی  عشری می ایند.خیلی ها از حضرت امام رضا(ع)سوال کردند و خواستند و جواب شنیدند.در نجف در کربلا در مشهد مقدس کسی مادرش را به کول می گرفت و به حرف می برد. چیز های عجیبی را میدید!

ملتفت باشید!معتقدباشید!

شفا دادن الی ماشاالله!یکی از معودین عراقی غده ای داشت و می بایستی مورد عمل جراحی قرار می گرفت.خطرناک بود.از اقا خواستم او را شفا بدهد.شب در خواب دیدم حضرت معصومه (ع)را که فرمودند"غده خوب می شود احتیاج به عمل ندارد"

همه زیارت نامه ها مورد تایید هستند.زیارت جامعه کبیره را بخوانید.زیارت امین الله مهم است.قلب شما بخواند.با زبان قلب خود بخوانید.لازم نیست حوائج خود را در محضر امام رضا بشماریم.حضرت(ع)می دانند!مبالغه در دعاها نکنید!زیارت قلبی باشد.امام رضا به کسی فرمودند"از بعضی گریه ها ناراحت هستم"

یکی از بزرگان می گفت:من به دو چیز امیدوارم:اولا قران را به کسالت نخوانده ام بعضی قران را انچنان می خوانند که انگار شاهنامه می خوانند.گویی کریم موجودی است شبیه عترت.ثانیا در مجلس عذاداری حضرت سید الشهدا گریه کردم.

حضرت ایت العظمی بروجردیقدس سره مبتلا به درد چشم شدند.فرمودند در روز عاشورا مقداری از گل پیشانی عذاداران حسین(ع)را در چشمان خود کردم دیگر در عمرم درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم.

پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر امام رضا (ع) به خواب کسی امدند سوال شد:"در ان زمان شما کجا بودید؟"

فرمودند:"کربلا بودم"این جمله دو معنی دارد.معنی اول اینکه حضرت رضا ان روز به کربلا رفته بودند.معنی دوم اینکه این حادثه در کربلا هم تکرار شده است.دشمنان به صحن امام حسین (ع)ریختند و ضریح را خراب کردند و انجا اتش روشن کردند.کسی وارد حرم حضرت رضا (ع)شدمتوجه شدد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارت نامه می باشد به ان سید نزدیک شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین(ع)را یک یک با سلام ذکر می کنند.هنگامی که به نام مبارک امام زمان "عجل الله تعالی فرجه شریف"رسیدند سکوت کردند!ان کس متوجه شد که ان سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفدا می باشد.

زمانی که در قم با رفقا به امام زاده ای در خارج از شهر رفتیم تا اب و هوایی بخوریم.یکی از دوستان خیلی  خسته شد.از کسی از همراهان خواست که با تو سل وسیله ای در خواست کند در همان جا ان کس به امام زمان (ع)متوسل شد و از حضرت چنین خواست:"یا صاحب الزمان !یک وسیله ای بفرست تا او سوار شود!"همان جا وسیله ای فورا حاظر شد و ما را سوار کردند وبردند.

در همین حرم امام رضا چه کراماتی که مشاهده شده است.کسی در رویا دید که به حرم حضرت رضا مشرف شده است.او متوجه شد که گنبد حرم شکافته شدو حضرت عیسی و حضرت مریم از انجا وارد حرم شدند.تختی گذاشتند و ان دو بر ان نشستند و حضرت زضا (ع)را زیارت کردند.روز بعد ان کس در بیداری به حرم مشرف گردید.ناگهان متوجه شد حرم کاملا خلوت می باشد!حضرت عیسی و حضرت مریم از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا را زیارت کردند. زیارت نامه می خواندند.همین زیارت نامه معمولی را می خواندند.پس از خواندن زیارت نامه از همان بالای حرم برگشتند.دوباره وضع غادی شد و قیل و قال شروع شد.حال ایا حضرت رضا وفات کرده است؟

حرف اخر اینکه عمل کنیم به هر چه می دانیم.احتیاط کنیم بر انچه خوب نمیدانیم با عصای احتیاط حرکت کنی


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 آبان 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

سخنان آیت الله فاطمی نیا درباره امام حسین علیه السلام



دستگاه امام حسین (ع) بسیار عظمت دارد. کسی که خداوند توفیق داده است که به هر عنوان در این نهضت نقشی داشته باشد باید به خود ببالد، یکی حالا صحبت می کند یکی ذاکر است، یک مداح است، یکی مجلس برگزار می کند.همه اینها انشاء الله تمامی با اخلاص ماجور هستند نزد پروردگار؛ به قول بعضی از اهل بیت می گویند محبت آتشی است که محبوب را می سوزاند. محبوب را! حالا شما می گویی آقا این مجلس چه می شود؟ اینجا بروم چه می شود؟ آنجا نروم چه می شود؟ درمورد فلسفه نهضت مولای ما اباعبدالله الحسین(ع) خیلی کتاب ها نوشته شده است. جدا زیاد است اما بنده گناهکار که در خدمت شما هستم در میان کتاب ها گشته ام و آنها را خوانده ام، اما یک شیخ سنی کتابی نوشته که واقعاً عجیب است. شما ماشاءالله اهل علم و عمل هستید، اهل قلم هستید. نکته ای عرض می کنم خدمتتان که ما در علم ادب نکته ای داریم به نام خلاصه نویسی. خلاصه نویسی فنی است. یک سخنرانی را بیاورید در چند جمله جا بدهید بسیار هنر می خواهد. این شیخ مصری سنی که در فلسفه نهضت آقای ما مولای ما اباعبدالله (ع) کتابی نوشته است تقریبا ۶۰۰ صفحه است.
از شما آقایان می پرسم از شما علما، یک نفر که ۶۰۰ صفحه کتاب بنویسد و بگوید که آقا این را خلاصه نویسی کن تا آنجا که می توانید خلاصه و خیلی خلاصه کن، چقدر می تواند خلاصه کند؟
اگر ۶۰۰ صفحه بشود ۵۰ صفحه خیلی عالی است ولی اگر خیلی هنرمند باشد می تواند در ۲۰ صفحه خلاصه کند، خب می دانید که خیلی سخت است.
من خودم سال ها قبل می خواستم کتابی را خلاصه نویسی کنم دیدم واقعا خیلی سخت است؛ پوست آدم کنده می شود.
حالا باورتان نمی آید بگویم این شیخ رفته ۶۰۰ صفحه را سه سطر و نیم خلاصه نویسی کرده، خیلی تماشایی است.
600صفحه، سه سطر و نیم. چه می گویید؟ یعنی جان کلام در نهضت فلسفه امام حسین (ع) این است که گفته این یعنی اینکه آدم چقدر صحبت می کند. به مولایمان امیرالمومنین نسیت می دهند که فرمود: جاهل زیاد حرف می زند! هی حرف می زند، هی حرف می زند!
اما این عالم سنی می گوید در دنیا دو هجرت بود که سرنوشت بشر را عوض کرد. می گوید«الهجرت اولی لمحمد (ص) » هجرت اول هجرت اول پیغمبر اکرم(ص) بود. ما در نحو یک کان ناقصه داریم یک کان تامه. کان تامه به معنی وقوع است و این فرد کان تامه استفاده می کند یعنی هدف چه بوده است؟ هدف ساختمان اسلامی بوده، بالا رفتن کاخ اسلام بود. از این طرف می بینید که پیغمبر مولود مکه بود، اما مصلحت بر این بود که هجرت کند. هجرت کرد رفت در مدینه و مردم آمدند به استقبال، حتی روی دیوارها و پشت بام ها یا اگر درختی باشد روی شاخه آن نشستند و یک سرود تاریخی خوانده شد.
من به دوستان اهل بیتی گفتم که به این نگویید سرود چون حقش ادا نمی شود. بگویید شهادتین دسته جمعی. تا این مردم صورت پیغمبر را دیدند همه شروع کردند به خواندن این سرود و شهادتین دسته جمعی.
به دوستان بارها من گفتم که نفاق در مدینه تاسیس شد. دیدیم که نفاق چه کرد. مختصر بگویم نفاق در مدینه تاسیس شد. چرا؟ برای اینکه در مکه مسلمین کم بودند. دیوارشان هم کوتاه بود. وقتی آمدند در مدینه تعداد مسلمین زیاد شد. پس مشرکین گفتند مسلمان ها کم بودند اما حالا زیاد شده اند، چه کار کنیم چه کار نکنیم؟ فردا می خواهیم دختر بگیریم، دختر بدهیم، معامله کنیم. نقاق را بنده تحقیق کردم و به فضل خدا رسیدم به اینکه ریشه نفاق می رسد به اینجا.
اگر بخواهم این نفاق را توضیح بیشتر بدهم، ببینید در عربی یک نوع موش بزرگ هست که به او می گویند یربوع. این دو تا لانه مجاور هم می سازد. مثل اینکه شما سه تا اتاق کنار هم بسازید در وسط یک راهرو بگذارید. غیر از اینکه یک راه در وسط دارید این دو اتاق هر کدام یک در مستقل هم به بیرون داشته باشد. این موش از یک در وارد اتاق می شود و از آن در وسط می رود داخل اتاق دیگر و از آن یکی می رود بیرون.
دشمن که دنبالش می رود وارد لانه می شود، از وسط رد می شود و از آن یکی می رود بیرون در حالی که دشمن نمی فهمد او کجا رفت. می گویند منافق هم دو تا لانه دارد؛ یک لانه اش کفر و لانه دیگرش اسلام، یعنی تظاهر به اسلام.
بحث نفاق طولانی است، برگردیم به موضوع بحث خودمان؛ بنابراین پیغمبر هجرت کرد و آمد مدینه. چرا؟ هدف چه بود؟ می گوید هدف ساختن این ساختمان بود، ساختن ساختمان اسلام. اما یک هجرت دیگر هم بود و آن هجرت دوم هجرت امام حسین (ع) بود. «کانت المحافظت اسلام» آن هجرت برای بنا بود و این برای مقاومت. آمد که از ساخته جدش محافظت کند. خود حضرت فرمود آمده ام تا دین جدم را تجدید کنم... دین جدم را می خواهم احیا کنم.
حالا اینجا آن آقا از آن طرف دنیا آمده تا این تحلیل را داشته باشد و اینها حرف علمای سنی است که می گویند: آیا امام حسین (ع) از شهادتش اطلاع داشت؟
حالا عده ای می گویند امام حسین (ع) می دانسته است که می خواهد شهید بشود و عده ای می گویند نه! نمی خواهم وارد این مسائل بشوم. ما شیعیان عقایدی داریم. این حرف ها زائد است که بگوییم امام حسین (ع) می دانسته است می خواهد شهید بشود. بله که می دانست اما همه اش این نیست. اینجا حرف هایی است که گفته نشده. ائمه گفتار شان محکم است ، این عین قرآن است، اعمالشان هم همین طور است. ما که می خواهم پیروی کنیم باید محکم پیروی کنیم.
امام حسین (ع) از اول هم می دانست قرار است شهید شود، حالا یک عده چراهایی مطرح می کنند. اصلا اصول دین را به ما آموخته اند که چرا چرا نکنیم! برخی از این چراها از دنیای اهل تسنن آمده و برخی دیگر هم از دنیای غرب.
پس حقیقت و فلسفه نهضت امام حسین (ع) این است که آمده تا دین جدش را احیاء کند. حالا وظیفه ما چیست؟
بنده چیزهایی که در ارتباط با این وظایف به نظرم می رسد را بیان می کنم. دستگاه امام حسین (ع)، دستگاه معصوم است . شوخی ندارد. باید مواظب باشیم. آن چیزهایی که اتفاق می افتاده را بگوییم. حالا در یکسری از مسائل شک هست، خب نگوییم.
زبان حال عیب ندارد اما نه بگوییم خب حالا اگر چنین بود می گفت! نه! زبان حال باید متناسب با شأن باشد. می گویند زبان حال امام حسین(ع) این بوده که در دل آرزویی جز دامادی اکبر نداشته است! اینقدر امام حسین (ع) را کوبیدن ؟! یعنی امام حسین (ع) فقط یک آرزو داشته آن هم دامادی اکبر بوده است؟ نه عزیزم! زبان حال باید متناسب با حقایق باشد، متناسب با شأن باشد.
به عنوان نکته بعدی، هنگام مصیبت خواندن یک قدری پرده پوشی داشته باشید. همه چیز را نگویید. من استادی داشتم، می گفت بعضی روضه ها را در تمام عمرم فقط یک بار خوانده ام آن هم در روز عاشورا! باید حال مجلس را نگاه کرد. حالا چون چهار نفر نشسته اند بیاییم مصیبت ظهر عاشورا را بخوانیم. نمی گویم مصیبت نگو اما یک قدری پرده برداری کن. مصیبت شش ماهه را حتما کامل نگویید. برخی از این روضه های باز هتک حرمت است. با اینحال اخلاص از همه اینها بهتر است. اخلاص داشته باشید. علاوه بر آن مواظب کثر شأن ها باشید. حالا شما چون در مقامی هستید صدایتان را بلند می کنید؟ یک مساله دیگر شنیدم خیلی ناراحت شدم. شنیدم فردی می گفت اگر حاجت نداری برو بیرون! این حرفها چه معنی می دهد؟ من اصلا حاجت ندارم اما می خواهم گریه کنم.
در کل، آقایان، یک قدری اعتدال داشته باشید. اینقدر برای مردم قصه نگویید. بگذارید با آرامش از مجلس بیرون بروند. بگذارید مردم از این مجالس زده نشوند. شش ساعت احیاء می گیری؟! احیاء نیم ساعت است. آقای بهاءالدینی می فرمودند اصل احیاء به قلب است، به اینکه فرد نگوید امشب چه کنم؟ همین.

 


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 آبان 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد