راجع به اينکه امام زمان (ارواحنا له الفداء) به هنگام ظهور چه مطالبي را مي گويند و با چه سخناني آغاز خواهند نمود، رواياتي است، از جمله ي آنها روايتي است که محدّث بزرگوار مرحوم شيخ علي يزدي حائري متوفاي سال 1333 هـ.ق نقل کرده است. او مي گويد: زماني که قائم آل محمد عليهم السلام ظهور کند، ما بين رکن و مقام مي ايستد و پنج ندا مي دهد:

1. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم.

2. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم.

3. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً.

4. الا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين طَرَحُوهُ عُرياناً.

5. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين سَحَقُوهُ عُدواناً. (الزام الناصب ، ج 2 ، ص 282)

آگاه باشيد اي جهانيان که منم امام قائم، آگاه باشيد اي اهل عالم که منم شمشير انتقام گيرنده، بيدار باشيد اي اهل جهان که جدّ من حسين را تشنه کام کشتند، بيدار باشيد اي اهل عالم که جد من حسين را روي خاک افکندند، آگاه باشيد اي جهانيان که حق جد من حسين را از روي کينه توزي پايمال کردند.

طبق اين نقل، سه نداي اخير، مخصوص و ويژه ي جد بزرگوارش امام حسين (ع) است و مصائب جگرخراش آن سيد ابرار را بازگو مي کند و اذيت و آزارهاي جانکاهي که بر آن حضرت در صحنه ي خونين کربلا رفت، را يادآوري مي فرمايد. 

 

نخست از قتل جدّ خود سخن مي گويد که خود اعظم المصائب و بزرگترين فاجعه، در جهان اسلام به شمار مي آيد. و در کنار همين مطلب و همراه آن مصيبت تأثرانگيز و رقّت بار، عطش امام حسين (ع) را ياد مي کنند، مصيبتي که هيچکس آن را توجيه نمي کند و حتّي درباره دشمن خود نپسنديده و روا نمي دارد و به حقيقت، لکه ننگين و عاري بر دامن بني اميه و آل زياد- عليهم اللعنه- و سپاه ديو و دد صفت کوفه و شام گرديد که براي ابد قابل رفع و زوال و شستشو نخواهد بود. آنگاه مصيبت رقت انگيز ديگري را از جدّ خود حسين (ع) ذکر مي کنند و آن روي خاک افکندن بدن مبارک آن حجت بالغه ي الهي است که در هيچ منطق و مکتبي روا نبوده و نيست. و همراه تذکر اين مصيبت، نکته ي ديگري را ذکر مي کنند که دلها را مي شکافد و اشک غم و اندوه را بر گونه، روان مي سازد و آن مصيبت عريان کردن بدن نازنين آن امام معصوم و آن انسان آزاده ي خداجو و با عظمت است که خود پناه مستضعفان و محرومان و نقطه ي بارز اميد اهل ايمان بلکه مطلق انسان ها بود.

راستي چه کسي مي تواند تحمل اين فاجعه ي بزرگ را بکند که بدن مقدس ولي اعظم پروردگار را برهنه روي خاک بيندازند؟

در آخر، از بزرگترين فاجعه اي که در کربلا صورت گرفت و به دست آن وحشي صفتان دور از انسانيت بر بدن مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) واقع شد، سخن مي گويند و آن موضوع کوبيده شدن نازنين پيکر تقوا و طهارت، بدن مقدس حسين (ع) است. موضوعي که هيچ کسي که کمترين مراتب انسانيت را دارا باشد آن را نمي پذيرد و صحّه بر آن نمي گذارد و با هيچ منطقي قابل توجيه نيست. موضوعي که هر چند انسان به کشتن دشمن سرسخت خود رضا دهد، بدان رضا نخواهد داد. مصيبتي که انسان متعارف و خالي از کينه و پستي، تاب شنيدن آن را ندارد و به حقيقت، انسان از وقوع آن در کربلا آن هم نسبت به بدن پسر ريحانه ي پيامبر اکرم (ص)، شرمسار و سربزير گرديد.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

سوره ی مبارکه مريم : آيه 1

كهيعص (1) 

از سعد بن عبدالله روايت شده است که حضرت قائم عليه السلام درباره تأويل « کهيعص » پرسيدم.
حضرت فرمود: اين حروف از خبرهاي غيبي است که خداوند بنده اش زکريا را بر آن آگاه ساخت. آن گاه داستان آن را براي محمد صلي الله و عليه و آله و سلم بيان کرده است، و داستان آن از اين قرار است که زکريا از پروردگارش درخواست نمود که وي را بر نامهاي پنج تن « پيامبر و اهل بيتش » آگاه سازد پس جبرئيل بر او فرود آمد و نام پنج تن را بر وي تعليم داد.
زکريا هرگاه ياد و ذکري از محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام مي کرد، ناراحتي و اندوهش برطرف مي شد و هرگاه متذکر نام حسين عليه السلام مي شد اشک چشمانش را مي گرفت و نفسش به شماره مي افتاد.
روزي گفت: خدايا، چرا هرگاه چهار تن از آنها را ياد مي کنم به وسيله نامهايشان از اندوه تسلاي خاطر مي يابم و هرگاه حسين را ياد مي کنم اشک در چشمانم حلقه مي زند و آه از دلم بلند مي شود؟
خداي تبارک و تعالي وي را از داستان کربلا آگاه ساخت و فرمود: « کهيعص » پس: « کاف » نشان کربلاست و « ها » نشان هلاکت عترت پاک او و « يا » نشان يزيد، کسي که در حق حسين ظلم کرد و « عين » نشان عطش است و « صاد » نشان صبر حسين عليه السلام است.

چون زکريا عليه السلام قصه کربلا را شنيد، سه روز از مسجد خارج نشد و با مردم نيز ملاقات نکرد و در اين مدت در گريه و سوگواري بسر برد و اين چنين مرثيه مي خواند: خدايا، آيا بهترين خلقت را به فرزندش سوگوار مي سازي.
خداي من، آيا اين مصيبت بزرگ را بر آستان او فرود مي آوري؟ خداي من، آيا بر قامت علي و فاطمه لباس مصيبت مي پوشاني؟ آيا اندازه اين مصيبت را بر درگاه آنان وارد مي سازي؟
پس از آن مي گفت: خدايا، به من فرزندي عطا کن که در پيري مايه چشم روشني من باشد. و چون اين فرزند را به من عطا کردي مرا ديوانه محبتش بگردان، آن گاه مرا در مصيبتش سوگوار کن همان گونه که محمد، حبيب خودت را به فرزندش سوگوار کردي. پس خداوند يحيي را به او عنايت کرد و او را در غم مصيبت « يحيي » سوگوار ساخت. و مدت حمل يحيي 6 ماه بود، همانند حسين عليه السلام.

منابع بحارالانوار، ج 44، ص 223، حديث 1 - احتجاح، ص 239.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

يكى از علماى اهل تسنّن كه از فارغ التحصيلان دانشگاه «الازهر» مصر است به نام «شيخ محمد مرعى انطاكى» از اهالى سوريه ، بر اثر تحقيقات دامنه دار به مذهب تشيّع گراييد، و در كتابى به نام «لماذا اخترت مذهب الشّيعه» علل گرايش خود را با ذكر مدارك متقن ذكر نموده است ، در اينجا به يكى از مناظرات او با دانشمندان اهل تسنّن پيرامون سجده بر مهرى كه از تربت حسينى است . توجّه كنيد:

محمد مرعى در خانه اش بود، چند نفر از دانشمندان اهل تسنّن كه بعضى از آنها از دوستان سابق او در دانشگاه الازهر بودند، به ديدار او آمدند و در آن ديدار، بحث و گفتگوى زير رخ داد:

دانشمندان : شيعيان بر تربت حسينى سجده مى كنند، آنها به همين علّت كه بر مهر تربت حسينى سجده مى كنند، مشرك هستند.

محمد مرعى : سجده بر تربت ، شرك نيست ؛ زيرا شيعيان بر تربت براى خدا، سجده مى كنند، نه اينكه براى تربت سجده كنند، اگر به پندار شما به فرض محال ، در درون تربت چيزى وجود دارد، و شيعيان به خاطر آن چيز، آن را سجده كنند، نه اينكه بر آن سجده نمايند، البته چنين فرضى ، شرك است ، ولى شيعيان براى معبود خود كه خدا باشد سجده مى كنند، نهايت اينكه هنگام سجده براى خدا، پيشانى را بر تربت مى گذارند.

 

به عبارت روشنتر: حقيقت سجده ، نهايت خضوع در برابر خدا است ، نه در برابر مهر تربت .

يكى از حاضران (به نام حميد): احسن بر تو كه تجزيه و تحليل زيبايى نمودى ، ولى اين سؤ ال براى ما باقى مى ماند كه چرا شما شيعيان ، اصرار داريد كه بر تربت حسينى سجده نماييد؟ چرا بر ساير چيزها سجده نمى كنيد؟ همان گونه كه بر تربت سجده مى كنيد؟

محمّد مرعى : اينكه ما بر خاك سجده مى كنيم ، بر اساس حديثى است كه مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «جُعِلَتْ لِىَ الاَرضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً»: «زمين براى من سجده گاه و پاكيزه قرار داده شده است ».

بنا بر اين به اتّفاق همه مسلمين ، سجده بر خاك خالص ، جايز است ، از اين رو ما بر خاك سجده مى كنيم.

حميد: چگونه مسلمانان بر اين امر اتّفاق نظر دارند؟

محمد مرعى : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از مكّه به مدينه هجرت كرد، در همان آغاز، به ساختن مسجد دستور داد، آيا اين مسجد فرش داشت ؟

حميد: نه ، فرش نداشت .

محمّد مرعى : پس پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان بر چه چيزى سجده مى كردند؟

حميد: بر زمينى كه از خاك ، فرش شده بود، سجده مى كردند؟

محمّد مرعى : بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسلمانان در عصر خلافت ابوبكر و عمر و عثمان بر چه سجده مى كردند؟ آيا مسجد فرش ‍ داشت ؟

حميد: نه ، فرش نداشت ، آنها نيز بر خاك زمين مسجد سجده مى نمودند.

محمّد مرعى : بنابراين به اعتراف شما، پيامبر صلى الله عليه و آله در همه نمازهاى خود بر زمين سجده كرده است ، همچنين مسلمانان در عصر او و در عصر بعد از او، روى اين اساس ، قطعاً سجده بر خاك ، صحيح است .

حميد: اشكال من اين است كه شيعيان ، تنها بر خاك ، سجده مى كنند، آن هم خاكى كه از زمينى گرفته و به صورت مهر در آورده ، آن را در جيب خود مى نهند و بر آن سجده مى نمايند.

محمد مرعى : اوّلاً؛ به عقيده شيعه ، سجده بر هر گونه زمين ، خواه سنگ فرش باشد و خواه زمين خاكى باشد، جايز است .

ثانيا؛ نظر به اينكه شرط است محل سجده پاك باشد، پس سجده بر زمين نجس يا خاك آلود جايز نيست ، از اين رو قطعه اى از گِل خشكيده (به نام مهر) را كه از خاك پاك تهيّه شده ، با خود حمل مى كنند، تا در نماز بر خاكى كه مطمئناً پاك و تميز است سجده كنند، با علم به اينكه آنها سجده بر خاك زمين را كه نجس بودن آن را نمى دانند، جايز مى دانند.

حميد: اگر منظور شيعه ، سجده بر خاك پاك خالص است چرا مقدارى از خاك را حمل نمى كنند، بلكه «مُهر» حمل مى كنند؟

محمد مرعى : نظر به اينكه حمل خاك موجب خاك آلودگى لباس مى شود، از اين رو خاك را در هر جا بگذارند طبعاً دست و لباس ، خاك آلود مى شود، شيعيان همان خاك را با آب مى آميزند و گل مى كنند و سپس همان گل در قالب زيبا، خشك مى شود و به صورت مهر در مى آيد، كه ديگر حمل آن ، زحمت نيست و موجب خاك آلودگى لباس و دست نخواهد شد.

حميد: چرا شما بر غير خاك ، مانند حصير و قالى و زيلو و... سجده نمى كنيد؟

محمد مرعى : گفتيم غرض از سجده ، نهايت خضوع در برابر خدا است ، اينك مى گوييم ، سجده بر خاك ، خواه خشكيده (مهر) و خواه نرم ، دلالت بيشترى بر خضوع در برابر خدا دارد؛ زيرا خاك ، ناچيزترين اشيا است ، و ما بالاترين عضو بدن خود (يعنى پيشانى ) را بر پايين ترين چيز (خاك ) در حال سجده مى نهيم ، تا با خضوع بيشتر، خدا را عبادت كنيم ، از اين رو، مستحب است كه جاى سجده پايينتر از جاى دستها و پاها باشد، تا بيانگر خضوع بيشتر گردد، و همچنين مستحب است در سجده ، سر بينى خاك آلود شود، تا دلالت بيشتر براى خضوع داشته باشد، بنابراين ، سجده بر قطعه اى از خاك خشكيده (مهر)، بهتر از سجده بر ساير اشيايى است كه سجده بر آن روا است ، چرا كه اگر انسان در سجده ، پيشانى خود را بر روى سجّاده گرانقيمت يا بر قطعه طلا و نقره و امثال آنها و يا بر قالى و لباس گرانبها بگذارد، از تواضع و خضوعش ، كاسته مى شود، و چه بسا هيچ گونه دلالتى بر كوچكى بنده در برابر خدا نداشته باشد.

با اين توضيح : آيا كسى كه سجده بر خاك خشكيده (مهر) مى كند تا تواضع و خضوعش در پيشگاه خدا، رساتر باشد، مشرك و كافر خواهد بود؟ ولى سجده بر چيزى (مانند قالى و سنگ مرمر و...) كه مخالف تواضع است ، تقرّب به خدا است ؟!، هر كس چنين تصوّر كند، تصوّر باطل و بى اساسى نموده است .

حميد: پس اين كلمات چيست كه بر روى مهرهايى كه شيعه بر آنها سجده مى كنند، نوشته شده است ؟

محمد مرعى : اوّلاً؛ همه تربتها داراى نوشته نيست ، بلكه بسيارى از آنها بدون نوشته است .

ثانياً؛ در بعضى از آنها نوشته شده كه : «سُبْحانَ رَبِىَّ الاَعْلى وَ بِحَمْدِهِ» كه اشاره اى به ذكر سجده است ، و در بعضى نوشته شده كه اين تربت از زمين كربلا گرفته شده ، تو را به خدا سوگند آيا اين نوشته ها، موجب شرك است ؟ و آيا اين نوشته ها، تربت را از خاكى كه سجده بر آن صحيح مى باشد، خارج مى كند؟

حميد: نه ، هرگز موجب شرك و عدم جواز سجده بر آن نيست ، ولى يك سؤ ال ديگر دارم و آن اينكه در تربت زمين كربلا، چه خصوصيّتى وجود دارد، كه بسيارى از شيعيان مقيّد هستند تا بر تربت حسينى ، سجده كنند؟

محمد مرعى : رازش اين است كه در روايات ما از امامان اهلبيت عليهم السلام نقل شده كه : ارزش سجده بر تربت امام حسين عليه السلام بر تربتهاى ديگر بيشتر است .

امام صادق عليه السلام فرمود: «اَلسُّجُودُ عَلى تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ يَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعِ»: «سجده بر تربت حسين عليه السلام حجابهاى هفتگانه را مى شكافد» يعنى موجب قبولى نماز، و صعود آن به سوى آسمان مى گردد.

نيز روايت شده كه : «آن حضرت فقط بر تربت حسين عليه السلام سجده مى كرد، به خاطر تذلّل و كوچكى در براى خداى بزرگ »

بنابراين ، تربت حسين عليه السلام داراى يك نوع برترى است كه در تربتهاى ديگر، آن برترى نيست .

حميد: آيا نماز بر تربت حسين عليه السلام موجب قبول شدن نماز در پيشگاه خدا مى شود، هر چند باطل باشد؟

محمد مرعى : مذهب شيعه مى گويد: نمازى كه فاقد يكى از شرايط صحّت نماز باشد، باطل است و قبول نخواهد شد، ولى نمازى كه داراى همه شرائط صحّت است ، اگر در سجده اش بر تربت امام حسين عليه السلام سجده گردد، قبول مى شود و موجب ارزش و ثواب بيشتر خواهد شد.

حميد: آيا زمين كربلا از همه زمينها، حتى از زمين مكّه و مدينه برتر است ، تا گفته شود كه نماز بر تربت حسين عليه السلام بر نماز بر همه تربت ها برتر مى باشد؟

محمّد مرعى : چه مانعى دارد كه چنين خصوصيّتى را خداوند در تربت زمين كربلا قرار داده باشد.

 

حميد: زمين مكّه كه همواره از زمان آدم عليه السلام تا كنون ، جايگاه كعبه است ، و زمين مدينه كه جسد مطهّر پيامبر صلى الله عليه و آله را در بر گرفته است ، آيا مقامى كمتر از مقام زمين كربلا دارند؟ اين عجيب است ، آيا حسين عليه السلام بهتر از جدّش پيامبر صلى الله عليه و آله است ؟

محمد مرعى : نه ، هرگز؛ بلكه عظمت و شرافت حسين عليه السلام به خاطر عظمت مقام و شرافت رسول خدا صلى الله عليه و آله است ، ولى راز اين كه خاك كربلا برترى يافته اين است كه امام حسين عليه السلام در آن سرزمين در راه دين جدّش به شهادت رسيده است ، مقام حسين عليه السلام جزئى از مقام رسالت است ، ولى نظر به اينكه آن حضرت و بستگان و يارانش ، در راه خدا و برپا دارى اسلام ، و استوارى اركان دين ، و حفظ آن از بازيچه هوسبازان ، جانبازى كرده و به شهادت رسيده اند، خداوند متعال به خاطر آن ، سه ويژگى به امام حسين عليه السلام داده است :

1-      دعا در زير قبّه مرقد شريفش به استجابت مى رسد.

2-      امامان ، از نسل او هستند.

3-      و در تربت او، شفا هست .

آيا اعطاى چنين خصوصيتى به تربت حسين عليه السلام اشكالى دارد؟ و آيا معنى اينكه بگوييم زمين كربلا از زمين مدينه برترى دارد، اين است كه بگوييم امام حسين عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله برترى دارد، تا شما به ما اشكال كنيد؟!

بلكه مطلب به عكس است ، بنابراين ، احترام به تربت امام حسين عليه السلام احترام به حسين عليه السلام است و احترام به او، احترام به خدا، و جدّ امام حسين عليه السلام يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله است .

وقتى كه سخن به اينجا رسيد، يكى از حاضران كه قانع شده بود، در حالى كه شادمان بود برخاست و بسيار سخن مرا ستود و از من تمجيد كرد و كتابهاى شيعه را از من درخواست نمود و به من گفت : گفتار تو بسيار بجا و شايسته است ، من خيال مى كردم كه شيعيان ، حسين عليه السلام را برتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانند، اكنون حقيقت را دريافتم ، و از بيانات زيبا و گوياى شما سپاسگزارم ، از اين پس خودم مهرى از تربت كربلا را همراه خود بر مى دارم و بر آن نماز مى خوانم .

 

منبع : مناظراتى از شخصيتهاى بزرگ اسلام ، محمد محمدى اشتهاردى : ص 211


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

منبع : کتاب پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى  


نصایح حکیمانه
خلوت شب را از دست
مده و به حقیقت بگو الهى آمدم تا کامروا گردم . سخن و خوراک و خواب باید به قدر ضرورت باشد کلوا واشربوا و لا تسرفوا با عهدالله که قرآن مجید است هر روز تجدید عهد کن . صمیمانه دست توسل به دامن پیغمبر و آلش در زن که آن خوبان خدا وسایط فیض حق اند اللهم صل على محمد و آل محمد نمى گویم مقدس نباش ؛ ولى مقدس عاقل باش . بسى بسى مباش که سخریه این و آن مى شوى . فرزانه باش و دیوانه باش ! خویشتن را تفویض به حق کن و او
راوکیل خود بگیر که تواناتر و داناتر و باوفاتر و مهربان تر و پاینده تر از اونخواهى یافت حسبنا الله و نعم الوکیل .

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی



عشق به حسين دليل نمیخواهد ،

گويى خاك وگل ما را با محبت او سرشته‏ اند

و خون خدا، سرچشمه همه درياهاست. به تو می‏گويند: «حسين» ، زيرا به يقين، ذهن تاريخ، نمیتواند خون خدا را تفسير كند، جز با نام تو. و «حسين» را نمیتوان تفسير كرد، مگر با عشق. تا دنيا دنياست، عشق هم میماند،اگر در حسين (ع) محو شود.

به تو می گويند: «حسين» ، زيرا پژواك نامت در تلفظ كربلا طنين‏ انداز است و كربلا، حماسه مكرر آفرينش انسان است. در اين گردش متناوب، خون زاده می ‏شود و تا ملكوت اوج می ‏يابد و به شهادت می ‏رسد و دوباره زاده می شود و دوباره و دوباره...

و تو، نقطه مركز اين حركت دوّار هستى كه شعاعش تا بی نهايت، استوارى دارد.
از عاشوراى حضورت، تا اربعين عروجت، تاريخ را هزاران پيچ و خم رخ داده است و هر لحظه انگار فصل تازه‏اى از حماسه بودن توست.
زمانه، حرف‏ها دارد، ولى ناباورانه سكوت خويش را به سوگ نشسته است. تاب گفتن هم ندارد، چرا كه ظرف ادراك‏ ها حقير است.

ميدان جاذبه شگفتت، هر دو قطب زمينى را می ‏ربايد و همه جاذبه‏ هاى ديگر را از دل می راند و به يك سو می ‏افكند، تا تنها تو باشى و بس. با كلمات نمی‏شود بازى كرد، وقتى كه پاى عظمت تو در ميان باشد.

دستم به قلم می ‏رود و قلمم، تاب نقش زدن را بر كاغذ بى جان ندارد. نامت آتش می ‏زند به جان آب، چه رسد به كاغذ، حتى اگر كاغذ، صفحه‏ اى باشد به وسعت تمام آسمان‏ها.
در دايره كلمات، واژه‏اى نمی ‏شناسم كه تقدس تو را بنماياند و عظمت مبهم تو را به زبان آدم‏هاى اين دنيا تعبير كند،جز واژه خدايى «حسين (ع) » كه «حسين» تنها در «حسين» تفسير می ‏شود. 

میثم ابراهیمی.12/9/90 دعای عرفه کربلای معلی بین الحرمین


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

 
بسم رب الحسین


قبرستان انسان را هر روز به 5 ندا صدا میزند:
1- من خانه ی تنهایی شما هستم، انیس و مونس همراه خود بیاورید
(قرآن)
2- من خانه ی تاریکی شما هستم، همراه خود روشنی بیاورید
(نماز)
3- من خانه ی خاکی شما هستم، همراه خود فرش بیاورید
(احترام به والدین)
4- من خانه ی فقر و تنگدستی شما هستم، همراه خود گنج بیاورید
( لااله الاالله)
5- من خانه ی مار و عقرب شما هستم، همراه خود پادزهر بیاورید
(صدقه)
یه ندای دیگه هم هست که فکر کنم میگه:
من خانه ی بی کس و کاری شما هستم همراه خود کس و کار بیاورید:
( ارباب ... حضرت زهرا ... امیر المؤمنین... اهل بیت... محبت اهل بیت ... عشق به ائمه...)
خدا کنه دست خالی نریم...
شادی روح همه ی رفتگان مخصوصاً شهدا و امام شهدا

( اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم )

 

[ چهارشنبه 1390/10/21 ] [ 15:47 ] [ زائر کربلا ] [ 3 دلتنگ کربلا ]


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی