حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام :

در عجبم از مردمی که:

به دنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند،

 

و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند.

 

 



نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

مرغ دل پر می زند پیوسته سوی کربلا
گشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلا
پیشتر از آنکه مادر شیر نوشاند مرا 
جام اشک و خون گرفتم از سبوی کربلا
با وجود نهرجاریّ فرات و علقمه
خون ثارالله شد آب وضوی کربلا
اشک چشم زینب و خون حسین بن علی
گشته تا صبح قیامت آبروی کربلا
گه کشد در قتله گه گاهی به سوی علقمه
گه برد هوش از سرم نام نکوی کربلا
در صف محشر که سر می آورم بیرون زخاک
می کند چشمم به هر سو جستجوی کربلا


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

در خبر است كه عیسی(ع) را با حواریون گذر به اراضی كربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند كه طریق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شیر به سوی عیسی(ع) پیش آمد و فرمود:

انی لم ادع لكم الطریق حتی تلعنوا یزید قاتل الحسین (ع) .

نمی گذارم شما درگذرید الا آن كه یزید را كه كشنده حسین(ع) است لعن كنید.

عیسی فرمود: حسین كیست؟

قال: سبط محمد النبی الامی و ابن علی الولی ؛

سبط پیامبر و فرزند علی ولی الله است

عیسی (ع) پرسید: قاتل او كیست؟

گفت قاتل او یزید ملعون است كه وحوش بیابانها و درندگان صحراها خاصه روزهای عاشورا او را لعن كنند .
پس عیسی دست برداشت و لعن كرد بر یزید و نفرین فرستاد بر او. در این وقت شیر از طریق كناری رفت و حواریون ایمن شدند و به جانب مقصود عبور كردند

منبع : ناسخ التواریخ ، ج 1 ، ص275

 



نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی


1. توماس کارلایل (خاور شناس مشهور انگلیسی) :
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند . آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می‌شود اهمیتی ندارد . پیروزی حسین با وجود اقلیتی که داشت موجب شگفتی من است .
2. واشینگتن ایروینگ (مورخ آمریکایی) :
برای‌ امام حسین ممکن بود که زندگی‌ خود را با تسلیم شدن به اراده یزید نجات بخشد لیکن مسوولیت پیشوای نهضت حیات بخش اسلام اجازه نمی‌داد که او یزید را به عنوان خلیفه بشناسد . او بزودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخ
ت . در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای نفتیده عربستان ، روح حسین فنا ناپذیر برپاست . ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من ، ای حسین !
3. محمد علی جناح (قائد اعظم کشور پاکستان) :
هیچ نمونه‌ای از شجاعت بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد در ‌عالم پیدا نمی‌شود به‌ عقیده من تمام مسلمین باید از شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد سرمشق بگیرند و در مسیر او گام بگذارند .


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

پیوستن حر بن یزید ریاحی وقتی حر بن یزدی دید لشگر كوفه تصمیم گرفتند با حسین (ع) بجنگند و فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین را شنید. به عمر بن سعد گفت تو با این مرد می جنگی ؟ گفت آری بخدا، جنگی كه اگر هموار باشد سرها بیفكند و دستها بپراند، حر گفت آیا پیشنهاد او پسند شما نیست، عمر سعد گفت اگر كار بدست من بود پذیرا می شدم ولی ابن زیاد نپذیرد حربن یزید به كناری از لشگر آمد و خود را به   حسین (ع) نزدیك كرد . مهاجربن اوس  به او گفت چه قصدی داری؟ پاسخ او را نداد و لرزه ای بر اندامش افتاده بود مهاجربن اوس به او گفت وضع مشكوكی داری، من تو را در هیچ میدانی چنین ندیدم و اگر به من می گفتند شجاعترین اهل كوفه كیست؟ تو را نام می بردم . حر گفت من خود را در میان بهشت و دوزخ می بینم بخدا چیزی را بر بهشت اختیار نكنم اگر چه پاره پاره و سوزانده شوم. تازید و بر اسب زد و دست بر سر گذاشت پس گفت بار خدایا به سوی تو برگشتم توبه ام را بپذیر، من دل دوستان تو و زادگان دختر پیغمبرت را لرزاندم وقتی به امام نزدیك شد سپر واڟگون كرد و بر آنها سلام كرد. جریان حر بن یزید درسی است برای كسانیكه بار گناه آنان بسیار سنگین است هر كس در هر پست و مقامی باشد چون به خود آید و از روی حقیقت پشیمان شود خداوند او را می بخشد حر در مرحله اول به سوی اهل كوفه برگشت و حق را به آنها ابلاغ كرد و با همین تبلیغ همه خطاهای عمر خود را برگردانید . مرحله دوم با خون همه گناهان عمر خود را شست و تا آنجا پاك شد كه امام سر او را به دامن گرفت. آنجا كه می گفتند توبه حر پذیرا نشد در قبر ایشان و نبش قبر ایشان ثابت شد – (جریان پادشاه ایران و خون آمدن از پیشانی حضرت حر. حر خود را به امام رساند و گفت قربانت یا بن رسول الله من همان هستم كه نگذاشتم برگردی و در راه ، پا به پای تو آمدم و تو را اینجا زمین گیر نمودم من گمان نمی بردم كه این مردم پیشنهاد تو را یكسر نپذیرند بخدا اگر می دانستم با تو چنین می كنند چنینی رفتاری نمی كردم من به خدا توبه كردم آیا توبه ام پذیرفته می شود؟ امام فرمود بله خداوند قبول می كند حال از اسب فرود بیا، عرض كرد من سواره بهتر می توانم خدمت كنم اگر اجازه بفرمائید ساعتی با آنها می جنگم و در آخر به شهادت می رسم . امام فرمود خدایت رحمتت كند هر چه در نظر داری عمل كن حر جلوی امام ایستاد و گفت «ای اهل كوفه، مادرتان مباد و نزاد این بنده شایسته خدا را دعوت كردید تا نزد شما آید او را از دست دادید، گمان داشتید كه از او با جان خود دفاع  می كنید و سپس بهر او جهیدید تا او را بكشید و از هر سو راه بر او بستید چون اسیری در دست شما گرفتار شده و سود و زیان خود را از دست داده و آب فراتی كه یهود و ترسا (مسیحیان) و گبر می نوشد و به روی او و زنان و كودكان و خانه اش بستید چه بد رفتاری با ذریه محمد (ص) كردید» سخن حر به اینجا رسید كه عده ای بر او حمله كردند و او آمد در برابر امام ایستاد امام به او فرمود اهلاّ و سهلاّ (خوش آمدی تو در دنیا و آخرت حری) حر بن یزید برگشت هر كس تن به تن با او مبارزه می كرد با اولین ضربه كشته می شد عمربن حجاج به مردم فریاد زد ای احمقان اینها پهلوانان  و از جان گذشته گان اند، تنها به میدان آنها نروید.عمر بن سعد (عمر سعد) گفت راست می گوید به همه اعلام كرد كه تن به تن با آنها مبارزه نكنید تا اینكه بر او تاختند و او را به شهادت رساندند. سپس امام در لحظه شهادت حر، به بالین او رسید در حالیكه خون از بدنش جاری بود فرمود: (بخّ بخّ یا حرّ  انت حر كما سمیت فی الدنیا و الآخره) آفرین بر تو ای حر، تو آزاده مرد هستی همانطوریكه در دنیا و آخرت تو را حر نامیدند. مسلم بن عوسجه در كوفه وكیل مسلم بن عقیل بود و وجوه را تحویل می گرفت اسلحه می خرید و بیعت می گرفت. در كربلا نبرد سختی نمود و بر هواس لشگریان عمر سعد تلاشی بسیار كرد تا اینكه به سر او ریختند و او به زمین افتاد وقتی گرد و خاك فرو نشست او در خون غلطان بود امام به بالینش آمدند و به او فرمودند: پروردگارت رحمتت كند، حبیب بن مظاهر نزدیك او شد و گفت بخاك خون غلطیدن تو بر من ناگوار است تو را به بهشت مڟده باد. سپس به او گفت: اگر نه این بود كه می دانم هم اكنون به دنبالت روانم، دوست داشتم كه هر چه در دل داری به من نصیحت كنی مسلم بن عوسجه گفت سفارش حضرت را به تو می كنم و باید قربان او شوی حبیب گفت به پروردگار كعبه چنان كنم، سپس در دستان حضرت، جان سپرد.

    وقتی لشگر كوفه نزدیك شد امام روی شتر سوار شد و فریاد كشید تا لشكر عمر سعد شنیدند  . فرمود ای مردم به من گوش دارید و شتاب بكنید تا حق نصیحتی كه بر من دارید ادا كنم و چقدر امام به دشمنانش هم دلسوز بودند و حتی خواستند آخرین لحظه هم حتی یك نفر هم كه شده از عذاب ابدی دوزخ نجات پیدا كند ولی ببینید جهالت را؟ علت آمدن خود را نزد شما بگویم اگر پذیرفتید و به من حق دادید خوشبخت خواهید شد و اگر نپذیرفتید دیگر به من مهلت ندهید .


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم بود . و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد.
ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست.
بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته  است.
نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم. 
 درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ  قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومين خليفه راشدين) ديده به جهان گشود.اين قول مبتني بر اين است كه وي به هنگام شهادت بيست و پنج ساله بود. در برخي روايات هم سن ايشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وي در مكتب جدش امام علي بن ابي طالب (ع) و در دامن مهرانگيز  پدرش امام حسين(ع) در مدينه و كوفه تربيت و رشد و كمال يافت.
امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش  قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.
به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،
گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:

 

 

أنا عَلي بن الحسين بن عَلي نحن  بيت الله آولي يا لنبيّ

 

 

أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثني ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ

 

 

وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي

وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است:السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل. علي اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجاممرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده  و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند.
امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدي علي عَلَي الدّنيا بعدك العفا (فرزندم علي ،ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا
در مورد سنّ شريف وي به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله  و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس ...
مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام  در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از وعلي علي ابن الحسين ، آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

به تعبیر استاد شهید مطهری در روزگار کنونی ما باید برای دروغ هایی که به امام حسین(ع) بسته اند، گریه کنیم !


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

 

جون مولاى ابوذر كه غلامى سياه بود شرفياب حضور سيّدالشهدا گرديد و اذن جهاد طلبيد.

آن حضرت فرمود: به هر جا كه خواهى برو؛ زيرا تو با ما آمده اى براى طلب عافيت ، چون قدم در ميدان جنگ نهادى حالا در راه ما خود را در آتش بلا ميفكن .

 جون عرض ‍ نمود: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ! من در زمان خوشى و هنگام آسايش ، كاسه ليس ‍ خوان نعمتت بودم اكنون كه

هنگام سختى و دشوارى است چگونه توانم شما را تنها گذاشته و بروم؟! به خدا سوگند كه رايحه من بد و حَسَبم پست و رنگم سياه است ، اينكه بر من منّت گذار تا من نيز اهل بهشت شوم و رايحه ام نيكو و جسمم شريف و روى من هم سفيد گردد. به خدا كه هرگز از خدمت شما جدا نشوم تا آنكه اين خون سياه خود را با خونهاى شما مخلوط نسازم .

 سپس همچون نهنگ خود را به درياى لشكر زد و جنگ نمايان بود كه تا به امتياز خاص شهادت ممتاز و مرغ روحش به ذُرْوه اَعْلى پرواز نمود.

 به نقل از لهوف امام بر بالین او آمد و فرمود: « خدایا چهره او را سپید و بوی او را خوش گردان و با نیکان محشورش فرما و میان او و محمد و آل آشنایی آور. »

 از امام زین العابدین نقل شده که فرمود: « مردم پس از عاشورا در میدان جنگ حاضر شده و شهدا را دفن می کردند و جنازه جون را بعد از ده روز در حالیکه بوی مشک از آن بر می خاست پیدا کردند رضوان خدا بر او باد »

 

به نقل از فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام



نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س)، حسين (ع) كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: ((خداوند به من خواهرى عطا كرده است )). پيامبر(ص) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع) پرسيد: ((براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟)).< p/> پيامبر(ص) فرمود: ((اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.))

تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خدا (ص) از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض ‍ كرد: ((اين دختر (زينب ) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.))

پيامبر (ص) گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينب (س) نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بيان كرد.

حضرت زهرا (س) پرسيد: ((اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س) گريه كند كيست ؟ پيامبر اكرم (ص) فرمود: ((پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع) گريه مى كند)) - الخصائص الزينبيه ، ص 155 ناسخ التواريخ زينب (س) ص 47


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی

زينب كبرى (س) روز پنجم جمادى الاول سال 5 يا 6 هجرت در مدينه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسول خدا (ص) رسيد. رسول خدا (ص) براى ديدار او به منزل دخترش ‍ حضرت فاطمه زهرا (س) آمد و به دختر خود فاطمه (س) فرمود:

((دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برايم بياور تا او را ببينم )).

فاطمه (س) نوزاد كوچكش را به سينه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پيامبر (ص) فرزند دلبند زهراى عزيزش را در آغوش كشيده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ريختن كرد. فاطمه (ص) ناگهان متوجه اين صحنه شد و در حالى كه شديدا ناراحت بود از پدر پرسيد: پدرم ، چرا گريه مى كنى ؟!

رسول خدا (ص) فرمود: ((گريه ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصيبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند)).در آن دقايقى كه آرام اشك مى ريخت و نواده عزيزش را مى بوسيد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خيره خيره مى نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود: ((اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر كسى كه بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسين گريه كند)).


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط میثم ابراهیمی